جانورسان، شبیه جانور، دارای خدایان مجسم بشکل جانور سایر معانی: وابسته به یا به شکل حیوان، زیا ریخت، جانور دیس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نسبت دادن شکل و ویژگی های حیوانی به خدایان، زیا ریخت انگاری، تجسم خدا یا خدایان بشکل حیوانات پست، استعمال اشکال حیوانات در هنر بعنوان علائم مخصوص
جانور انگل، زیا انگل، انگل حیوانی، حیوان انگل
گوشت خوار، جانور خور سایر معانی: رجوع شود به: carnivorous، جانور خوار [زمین شناسی] تغذیه از سایر جانوران. جانور خوار.
[زمین شناسی] زوفاسمیک،شبح جانوری - به یک دولومیت یا سنگ آهک تبلور مجدد یافته گفته می شود که حاوی اثرات نامشخص ولی حتمی فسیل های جانوری از قبل موجود می باشد. (فمیستر، 1956). مقایسه شود با: zo ...
زیا خواه، زیا دوست، (گیاه) زیا خواه، zoophilic علاقمند به جانور، حیوان دوست
ترس نابهنجار از حیوانات، زیا ترسی، زیا هراسی
جانور ریز شناور بر سطح دریا سایر معانی: (زیست شناسی) زیا دروازی [زمین شناسی] پلانکتون جانوری، آبزی شناور جانوری
(گیاه شناسی) زیا هاگدان
(انواع الکل های استروئید مانند کلسترول که در حیوانات وجود داد) زواسترول
کارشناس تربیت حیوانات، ویژه گر اهلی کردن جانوران
zootechny روش تربیت و رام کردن جانوران، فن اهلی کردن جانوران و حیوانات وحشی