با، پیش، بطرف، برخلاف، بوسیله، بعوض، در جهت، در ازاء سایر معانی: در جایی یا برای اداره ای کار کردن، از، درباره ی، در مقایسه با، با همان شرایط، به خوبی...، به همان خوبی که، کاملا مثل، همراه، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با موفقیت، با کامیابی
باحسن نیت، قلبا
با کمال نخوت و غرور، با خودسری، دیکتاتورمابانه، امرانه، باتحکم، متکبرانه
[ریاضیات] با چند مثال
به اسانی، ماننداب
پی گزند، سالم
بدون تضمین بی عیب و نقص بودن، همینطور که هست، چکی، باهمه معایب
باشتابی هرچه بیشتر، باسرعتی هرچه تمامتر، منتهای سرعت
به منظور، با توجه به، با در نظر گرفتن، نظربه، بملاحظه
دست بسینه
باتفاق ارا، بایک زبان