باختری، وابسته به مغرب یا باختر سایر معانی: اهل بلوک غرب، اهل کشورهای غربی، (شخص) غربی، western باختری، غربی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(واژه یا اصطلاح و غیره) مصطلح در باختر (به ویژه باختر ایالات متحده)
حرکت در جهت غرب، مسیر غربی
جورج وستینگهاوس (مخترع امریکایی)
محله ی وست مینستر (در شهر لندن)
کلیسای جامع وست مینستر (در شهر لندن)
[برق و الکترونیک] پیل استاندارد وستون پیل استانداردی که منبع دقیق ولتاژ برای درجه بندی است .الکترود مثبت آن جیوه، الکترود منفی آن کادمیم و الکترولیت آن محلول اشباع شده ی سولفات کادمیم است . ...
سرزمین وستفالیا (در شمال غربی آلمان)
در جهت مغرب، بسوی باختر، بطرف مغرب سایر معانی: به سوی باختر، باختر سوی، غربی، باختری، westwards بسوی باختر
به سوی باختر، باختر سوی، باختری، غربی، غربی از باختر، از جهت غرب
رطوبت، تری، اشکبار، خیس، مرطوب، تر، بارانی، خیس خوردن، مرطوب کردن، خیس کردن، خیساندن، تر کردن، نمناک کردن سایر معانی: مه آلود، ابر گرفته، نم دار، هنوز خشک نشده، به کمک آب، با آب، همراه با آب ...
[آب و خاک] دماسنج تر و خشک