موج، خیزاب، خیز، فر موی سر، دست تکان دادن، موجی بودن، موج زدن، تشکیل موج دادن سایر معانی: خیزه، آبخیز، فر، جعد، تاب گیسو، چین و شکن، پیچ و تاب، حرکت، تکان، جنب، جنباندن، نوسان، اهتزاز، نوسان ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] تحلیلگر موج
(میزان ژرفای لازم برای اینکه امواج آب رسوب ته آب را به هم نزند) موج پایه [زمین شناسی] عمق موج، پایه موج - عمقی که در آن، عمل امواج دیگر باعث متلاطم شدن رسوبات نمی شود. این ارتفاع معمولاً حدو ...
[زمین شناسی] شکست موج
[آب و خاک] شاخص شکست موج
[زمین شناسی] موج ساخته - ساخته شده بوسیله عمل امواج یک دریاچه یا دریا که توسط جریان هایشان کمک می شود. این اصطلاح با توجه به رخدادهای دریا ساخته، استفاده گسترده ای دارد. - مقایسه شود با: موج ...
[زمین شناسی] نشان موج نقش نوسانی، موج نقش متقاطع نوسانی.
[معدن] ایوان ساحلی (زمین شناسی عمومی)
[زمین شناسی] پلاتفرم کرانه ای صخره ای [معدن] پادگانه موجی (زمین شناسی عمومی) [آب و خاک] تراس موج بریده
[زمین شناسی] عمق موج،ژرفای موج، قاعده موج.
[برق و الکترونیک] آنتن موج تراگردانی که امواج را بر اساس بسامدهایشان جدا می کند. این فیلتر تلفات جایگذاری نسبتآ کمی را در امواج یک یا چندباند بسامدی و تلفات جایگذاری نسبتاً زیادی را در اوام ...
[برق و الکترونیک] فرکانس موج