[نساجی] نمد ویژه کلاه - مخمل کلاهی - پارچه کلاهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخملی سایر معانی: مخمل، مخمل نما، مخمل مانند، (روی شاخ تازه ی آهو و غیره) پوست کرکدار، (امریکا - قدیمی - خودمانی) برد، سود خالص، درآمد اضافی، نرم، مخملی کردن [نساجی] پارچه مخمل - مخملی کردن ...
(جانورشناسی) مور زنبور (زنبور مورچه مانند از تیره ی mutillidae)
مخمل به لامسه نرم است
[نساجی] تکمیل مخملی - مخمل نما کردن پارچه
[زمین شناسی] کمینه سطح مقطع انقباض، سطح مقطع انقباض حداقل
(نادر) وابسته به شکار، شکاری، صیدی (venatical هم می گویند)، venatical وابسته بشکار
venatic وابسته بشکار، شکاری
(جانورشناسی) سپیدماهی (جنس coregonus - بومی دریاچه های انگلیس و اسکاتلند)، وندیس
(ماشین خودکار که با انداختن پول در آن جنس بیرون می دهد) ماشین فروش، ماشین خود کاری که با انداختن پول در سورا ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود
حراج عمومی، مزایده [حقوق] حراج عمومی
[نساجی] لیف مصنوعی ونه کرون ( پلی استر)