بدون سرب، بی سرب سایر معانی: (بنزین) بدون سرب، بدون سرب دربین حروف چاپ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی سواد، نادان، درس نخوانده سایر معانی: بی دانش
علامتهای متفاوت
اماده کردن، مهیا کردن سایر معانی: سفت، بی نرمش، کم خمش، کم انعطاف، (با جدا کردن ارابه ی ساز و برگ از توپ) توپ را آماده ی کارزار کردن، مهیا شدن
[ریاضیات] سرمایه ی نامحدود
[ریاضیات] مدت نامحدود
[ریاضیات] تخصیص منابع نامحدود
فهرست نشده، در فهرست وارد نشده، ذکر نشده در فهرست، ذکر نشده در فهرست an unlisted phone number شمارهی تلفن که در دفتر تلفن ذکر نشده است
زندگی یا تجربیات گذشته را محو یا خنثی کردن، گذشته را جبران کردن
خالی کردن، بار خالی کردن، خالی کردن - تخلیه کردن سایر معانی: باراندازی کردن، (بار را) تخلیه کردن، (گلوله ی سلاح گرم را) در آوردن، تهی کردن، (از شر چیزی) خلاص شدن، قالب کردن، (اندوه یا مشکلات ...
[نفت] باربرداشتن از روی مته
بازکردن [عمران و معماری] باز کردن [ریاضیات] آزاد کردن، رها کردن