معنی

اماده کردن، مهیا کردن
سایر معانی: سفت، بی نرمش، کم خمش، کم انعطاف، (با جدا کردن ارابه ی ساز و برگ از توپ) توپ را آماده ی کارزار کردن، مهیا شدن

دیکشنری

بی وقفه
فعل
belay, prepare, gird, provide, list, unlimberاماده کردن
ready, unlimberمهیا کردن

ترجمه آنلاین

نامناسب

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.