[نساجی] غلتک باز کننده نزدیک غلتک تامر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکم، معده سایر معانی: (عامیانه) شکم، دل
خیز، ورم، بر امدگی، غده، دشبل، تومور سایر معانی: آمو، دشپل، دشپیل، گوک، گرهک
دشبل، تومور سایر معانی: tumor دشپل، برامدگی، ورم، غده
(تسمه ی چرمی که روی پیشانی و شانه ها قرار می گیرد و حمال ها از آن استفاده می کنند) تسمه ی باربری
غوغا، اشوب، جنجال، التهاب، شلوغ، همهمه، هندل، هنگامه، جنجال راه انداختن سایر معانی: هیاهو، آشوب، آشفتگی، شورش، مهلکه، غائله، شوریدگی، هیجان، آسیمگی، پریشانی، شلوه، اغتشاش کردن
اشفته، پر اشوب سایر معانی: نامرتب، در هم ریخته، نامنظم، بی سامان، پر سر وصدا
تنظیم پذیر، کوک، خوش اهنگ، موزون، خوش نوا سایر معانی: (ساز موسیقی) کوک کردنی، تنظیم کردنی (tuneable هم می نویسند)، tuneable : خوش نوا
[برق و الکترونیک] فیلتر کاواکی قابل تنظیم فیلتر ریزموجی که میتوان آن را استفاده از یک یا چند پیچ تنظیم که داخل کاواک شده اند یا با تنظیم موقعیت یک یا چند آیریس مستطیلی یا دایروی در کاواک یا ...
[برق و الکترونیک] لیزر قابل تنظیم لیزری که بسامد تابش خروجی آن می تواند در بخشی از نواحی فرابنفش، مرئی و مادن قرمز یا در همه ی گستره ی آن تنظیم شود. لیزر رنگی لامپ فلاش بر انگیخته با قطعه تن ...
[برق و الکترونیک] مگنترون قابل تنظیم مگنترونی که می تواند در محدوده ی از بسامدها با استفاده از ابزارهای الکترونیکی یا مکانیکی تنظیم شود . معمولاً برای تنظیم، ظرفیت خازنی یا اندوکتانس ساختار ...
قبا، بلوز زنانه، پیراهن نظامی، پوشش، پوست