(روم باستان) هر یک از سه رهبران یا سالارهایی که دارای اختیارات برابر بودند، زمامدار مشترک، زمامدار مشترک هر یک از افراد هر گروه سه نفری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابسته به گروه سه نفری یا زمامداری سه گانه
trivalent ترکیب سه بنیانی، سه ترکیبی، سه ارزش
سه بنیانی، سه ظرفیتی، سه ارزشی سایر معانی: (شیمی) سه ظرفیتی، سه والانسی
سه پایه، دیگپایه سایر معانی: پایه ی کتری
بی مزه، بدیهی، مبتذل، بیهوده، ناچیز، نا قابل، چیزهای بی اهمیت، جزیی سایر معانی: کم اهمیت، جزئی، پیش پا افتاده، خرده ریز، کم مایه [مهندسی گاز] بلااثر، بی ارزش [ریاضیات] بدیهی، بیمایه، واضح، م ...
(به ویژه گیاه و جانور) نام عامیانه، نام غیرعلمی
[کامپیوتر] ذخیره شدن هر قلم داده در یک قلعه مجزا
[ریاضیات] بدیهیت
ناچیز شماری
بطور ناقابل، عوامانه
[سینما] فیلم سوپر 8 سیاه و سفید