در فکر یافتن سود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لا قید، بی فکر، بی ملاحظه، ناشی از بی فکری سایر معانی: بی دقت، شورتی، کسی که حال دیگران را مراعات نمی کند، بی اعتنا، نسنجیده، بی فکرانه، عجولانه، شتاب آمیز
از روی بی فکری
هزار ویک، بسیار
هزار برابر
ناحیه ی تراس (در شبه جزیره ی بالکان)
اهل ناحیه ی تراس، تراسی، تراسی زبان تراسی
پیچ خورده، در رفته، خودسر، کج خلق
[مهندسی گاز] دندانه دارکردن، مارپیچ تراشیدن
[نساجی] غلتک راهنمای چله
[نساجی] نخ بر اینچ - دنده در اینچ
[کامپیوتر] زبان تفسیری بند بند شده - نوعی زبان برنامه نویسی که برنامه ها در آن تقریباً به طور انحصاری و به صورت فهرستهایی از ادرسهای زیر روالها ذخیره می شوند. نگاه کنید به forth .