[حقوق] بار اثبات ادعا بر عهده خواهان است، نه خوانده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاکید، تصدیق، اثبات، تصریح، اظهار قطعی سایر معانی: اذعان، اعتراف، اعلامیه ی رسمی، تصدیقنامه، اعترافنامه، تاکیدیه [حقوق] تایید، تصدیق، اعلام رسمی، تصویب، سوگند به شرافت [ریاضیات] اثبات، اظهار ...
[حقوق] دفاع با فرض صحت ادعا
[حقوق] ارتفاق مثبت (حقی برای شخص در ملک دیگری)
[ریاضیات] قضیه ی موجبه ی جزئی
[حقوق] جبران خسارت خوانده، وصول طلب یا اعاده حق خوانده
[ریاضیات] گزاره ی موجب
چسبش، الصاق، چسباندن
الهام، وزش، وحی الهی سایر معانی: (بیشتر در مورد شعرا و هنرمندان) الهام، وحی
رنجور کردن، ازردن، پریشان کردن سایر معانی: آزردن، مبتلا کردن، مصیبت زده کردن، دچار کردن، دامنگیر کردن [زمین شناسی] رنجورکردن، ازردن، پریشانکردن، مبتلا کردن
پریشان، مصیبت زده، محنت زده، غمزده، غمدیده، غمخور، دچار، مبتلا
درد، مشقت، رنج، مصیبت، رنجوری، شکنجه، پریشانی، سیاه بختی، غم زدگی سایر معانی: ابتلا، مصیبت (در مورد سلامتی و امور شخصی)