adulthood, n•بزرگسالی، سن قانونی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلوه، رسیدگی، رشد، کبرسن
روانشناسى : بزرگسال پندارى
اشاره کننده، اندک نمایش دهنده
حلقوی،قلاب دار،حلقوی و قلاب مانند،خمیده (مثل نوک طوطی)، بدرون کج شدن( چون قلاب)
پیش پرداخت، پیش قسط، سبقت، ربون، پیشرفت، مساعده، پیش روی، جلو بردن، از پیش فرستاده شده، تسریع کردن، جلو بردن، پیش بردن، اقامه کردن، جلو رفتن، ترقی دادن، ترفیع رتبه دادن، مساعده دادن، پیش رفت ...
[زمین شناسی] آرژیلیک پیشرفته نوعی دگرسانی نزدیک به سطح
(ارتش) جلودار، پیش قراول، طلایه، یگان پیشگام، پیش لشکر، پاسدار، پیشرو
(امریکا - تئاترهای سیار یا کاندیدهای انتخاباتی - کسی که از قبل برای مهیا کردن امور به محل می رود) جلودار
[حسابداری] پیش پرداخت [عمران و معماری] پرداخت علی الحساب [صنعت] پیش پرداخت [حقوق] پیش پرداخت، مساعده [ریاضیات] پیش پرداخت
[عمران و معماری] تابلوی پیش آگاهی - علامت پیش آگاهی
[عمران و معماری] تابلوی پیش اخطاری - علامت پیش اخطاری