نا معلوم، بی حساب، نا شمردنی، شمرده نشدنی سایر معانی: بی شمار، فراوان، حساب نشدنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراوان، بسیار، بزرگ، بی شمار، زیاد، متعدد، کثیر، پرجمعیت سایر معانی: فزون [ریاضیات] متعدد، زیاد، بی شمار
توده سایر معانی: (عامیانه) بسیار، خروارها، یک عالمه، oodlins فراوان، خیلی زیاد، انباشته
فراوان، وافر، بی شمار، بی حد و حصر، متعدد، معتنی به سایر معانی: (خودمانی) چندمین، هزارمین
[ریاضیات] تعریف ناپذیر، شمارش ناپذیر، ناشمارا