[عمران و معماری] زهکشی شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خسته سایر معانی: بکلی خسته، وامانده، تمام شده، مصرف شده، تهی شده، خالی شده [ریاضیات] فرسوده
مانده سایر معانی: فرسودگی، فرسودن، خستگی، کوفتگی، رنج، خسته شدن خستگی
لنگ، لنگی، نرم، قابل انحناء، شل، اهسته رو، لنگیدن، خمیدن، شلیدن سایر معانی: لنگان لنگان رفتن، (کشتی و اسب و اتومبیل عیب دار و غیره) لک لک کنان رفتن، افتان و خیزان رفتن، لنگش، شل (به ویژه در ...
پیشین، قدیمی، کهنه، کهن، زمان پیش سایر معانی: (قدیمی - شاعرانه) کهن، باستانی، عتیق، وابسته به ایام گذشته، سابق
کهنه، مبتذل سایر معانی: پیش پا افتاده، بی مزه، خالی از لطف و تازگی، تکراری
خسته، بیزار، خسته کننده، فرومانده، کسل، مانده، خستهکردنیاشدن، بیزار کردن، خسته شدن، خسته کردن سایر معانی: وامانده، فرسوده، زننده، ناخوشایند، ملالت آور، فرسوده کردن، کسل شدن
ساییده، مندرس، پوشیده سایر معانی: اسم مفعول: wear، کهنه، نخ نما، رنگ و رورفته، آسیب دیده (در اثر استعمال یا پوشیدن)، صدمه دیده، خسته، اسم مفعول فعل wear بکلمه مزبور رجوع شود [پلیمر] فرسوده، ...