[بهداشت] کارکنان بهداشتی کمکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همکار، همقطار
[ریاضیات] کارگر روزمزد
رجوع شود به: longshoreman
آهن ساز، آهنگر، چلنگر [عمران و معماری] آهنکار
اهن ساز
[ریاضیات] همکاران با کمترین امتیاز
نوبتکار [عمومی] 1. ویژگی شخصی که در نوبتهای معین کار کند|||2. شخصی که در نوبتهای معین کار کند
واژههای مصوب فرهنگستان
مددکار اجتماعی، همزی پایمرد، کارگزار اجتماعی
[نساجی] غلتک باز کننده نزدیک غلتک تامر
افزارکار [گردشگری و جهانگردی] شخصی که به امور خدمات فنی ساده، مانند تعویض و تعمیر وسایل اتاقها و فضاهای عمومی مهمانخانه/ هتل، میپردازد ...
عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته، پیشکار سایر معانی: کارگزار، امین، کنشگر، دستار، کارمند دولت، عضو سازمان دولتی، آژان، (شیمی) عامل، سازه، موجب، باعث، (عامیانه) فروشنده ی سیار، به عنوان نما ...