زن صفت، زنانه، مربوط به زن یا زنان سایر معانی: زن وار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زن صفتی سایر معانی: زن گونگی، رفتار زنانه، زنسانی، زن خویی
مونی، زنان، جنس زن، مربوط بهجنس زن، مادین سایر معانی: (دستور زبان) مونث، مادینه، زنانه، زن منش، ظریف و لطیف، مادگانی، مادگانه، (مرد ـ تحقیرآمیز) زن صفت، ضعیف و ترسو، (موسیقی) دارای پایان ملا ...
(عامیانه) رجوع شود به: sissy، sissy خواهر، دختر، مردیا بچه زن صفت
با نامردی، نامردانه، ناجوانمردانه، بزدل، زن صفت، زنانه