عالم نسوان، زنیت، حس زنانگی، زنی سایر معانی: خانم، زن، زنان، نسوان، زنانگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(حقوق) سن قانونی دختر (که قبل از آن عمل جنسی با او حتی اگر رضایت داده باشد زنای به عنف محسوب می شود)
طرف مادری، طرف زنانه
زنانگی سایر معانی: ظرافت
زنانگی، عالم نسوان، وظایف زنانه، مادینگی سایر معانی: زن بودن، زنیت، مادگی