گسترش معنایی [زبانشناسی] افزایش وسعت معنایی واژه |||متـ . توسع معنایی
واژههای مصوب فرهنگستان
افزودن، بزرگ کردن، تقویت کردن، وسعت دادن، مفصل کردن، مفصل گفتن، بالا بردن، بزرگ شدن، منبسط کردن، تشدید کردن سایر معانی: بزرگتر کردن، برافزودن، نیرو دادن، توسعه یافتن، به تفصیل شرح دادن، بسط ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پهنا، عرض، وسعت نظر، عریضی سایر معانی: فراخی، (بیشتر در مورد پارچه) قطعه، قواره، گسترش، پهنه، وسعت، سعه، گشادگی [عمران و معماری] پهنا - عرض [ریاضیات] عرض، پهنا، پهنه
عرض، وسعت
[برق و الکترونیک] توسعه یافته
حد، مد، حوزه، وسعت، مقدار، اندازه سایر معانی: گستردگی، دامنه، پهناوری، بزرگی، فراخش، فراخی، میزان، درجه، (انگلیس - حقوق - قدیمی) حکم توقیف ملک آدم مقروض، ارزیابی ملک توقیف شده به این خاطر [ک ...
بزرگ شدن، زیاد شدن، شدن، عمل امدن، بالیدن، ترقی کردن، کاشتن، رستن، رشد کردن، سبز شدن، سبز کردن، گشتن، روییدن، رویانیدن، برزگ شدن سایر معانی: فزودن، گوالیدن، وخشاندن، وخشیدن، رویاندن، به عمل ...
بسط، توسعه دادن، استراحت کردن سایر معانی: گشاد کردن، گسترده یا دراز کردن
طرح، تمدید، امتداد، نقشه کشی طبق مقیاس معینی سایر معانی: تمدید، امتداد، نقشه کشی طبق مقیاس معینی [ریاضیات] امتداد
هدف، حوزه، وسعت، میدان، قلمرو، ازادی عمل، نوسان نما، میدان دید، طرح نهایی، نقطه توجه سایر معانی: فهم، اندریافت، گستره، محدوده، آزادی عمل، فرصت، مخفف: telescope و microscope و radarscope و غی ...
[عمران و معماری] پخش - تنظیم - صافکاری
سفت کردن، ضخیم کردن، کلفت کردن، غلیظ کردن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، ستبر کردن، پرپشت کردن سایر معانی: ضخیم کردن یا شدن، کلفت کردن یا شدن، ستبر کردن یا شدن، غلیظ کردن یا شدن، پر مایه کردن یا شد ...