پود [مهندسی بسپار - الیاف] نخی کـه درجهت عـرض پارچههای تاری ـ پودی قرار میگیرد
واژههای مصوب فرهنگستان
پود، چیز بافته، نمد بافته سایر معانی: (بافندگی) پود (در برابر: تار warp - بیشتر woof می گویند)، تار عنکوبت، تنیدن [پلیمر] پود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] ذخیره کننده پود
[نساجی] تراکم پود
[نساجی] نخ پود
[نساجی] سرژه پودی
[نساجی] بوبین پود
[نساجی] حس کننده پود
[نساجی] مکانیسم چنگالی کنترل پود
[نساجی] پودگذار کوچک
[نساجی] پارچه تریکو پودی
[نساجی] کشبافی پودی - بافندگی حلقوی پودی - عیب ناشی از عدم دریافت نخ