راهبرد ضعیفغالب [اقتصاد] راهبردی که بتواند مستقل از بازی دیگر بازیگران، منفعتی دستکم برابر با دیگر راهبردها به بازیگر برساند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] تابع ضعیف-انتگرال پذیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] تابع ضعیف-اندازه پذیر
[ریاضیات] حافظ ترتیب ضعیف
[ریاضیات] به طور ضعیف مرتب شده
[ریاضیات] فضای ریمانی ضعیف متقارن
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک سایر معانی: علیل، زودآسیب، نازک نارنجی، آسیب پذیر، کم بنیه، بدحال، ظریف [بهداشت] آسیب پذیر
ازروی بیچارگی، بیچاره وار، بطورعلاج ناپذیر
بطور غیر موثر، بی انکه اثری داشته باشد، بیهوده
از روی بیحالی، از روی ضعف، آهسته، بطور بیروح یا بی حالت
ضعیف، لاغر، ناتوان، سست، کمرو، عاجز، کم زور، بی حال، چیز ابکی، کم دوام، کم بنیه سایر معانی: زبون، زار، لاجون، کم قوه، کم قدرت، ناچیز، کم استحکام، شل، رقیق، آبکی، (بازار سهام - قیمت ها - وضع ...