موم [زیستشناسی - علوم گیاهی] 1. مادهای محلول در حلاّلهای چربی که گیاهان برای کاهش تعرق ترشح میکنند|||2. مادهای که زنبورعسل برای ساختن کندو ترشح میکند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
موم، شمع مومی، رو به بدر رفتن، استحاله یافتن، رشد کردن، زیاد شدن سایر معانی: هر چیز موم مانند، پارافین، واکس، (گوش) چرک، ریم، (قدیمی) صفحه ی گرامافون، واکس زدن (کف اتاق یا مبل و غیره را)، بر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شمع مومی
(جانور شناسی) موم خستر (انواع حشرات لاک پوست که ماده ی موم مانندی از خود ترشح می کنند به ویژه ericeru pela)
(گیاه شناسی) مورد موم دار (myrica cerifera - بومی امریکای شمالی)
(گیاه شناسی)، نخل موم (ceroxylon andicola)
کاغذ موم دار (که در مقابل آب و رطوبت مقاوم است)، کاغذ مومی (waxed paper هم می گویند)
[سینما] مداد شمعی
موم کار، کسیکه موم مالی میکند
خاصیت مومی، موم سانی، موم مانندی، حالت مومی، نرمی
موم مالی، صفحه ضبط صوت سایر معانی: موم مالی، صفحه ضبط صوت [سینما] موم زدن - موم مالی - موم مالی (بر لبه فیلم ) [نساجی] اضافه کردن واکس به نخ
[نساجی] تکمیل مومی - عمل تکمیلی که به پارچه های پنبه ای شفافیت می دهد