مسرفانه، باولخرجی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرهم بند، بی دقت، لا ابالی، غافل، مسامحه کار، سبکسر، غفلت کار، لا قید سایر معانی: سر به هوا، یخلا، ولنگار، با بی دقتی، کم توجه، بی توجه، حواس پرت، شلخته، سهل انگار، نسنجیده، بی غم، غم آزاد، ...
با صرفه، اندک، صرفه جو، مقتصد، میانه رو سایر معانی: مانبد، هزینه اندیش، مقرون به صرفه، صرفه جویانه، کم خرج، کم هزینه، ساده
اسراف، بی احتیاطی، عاقبت نیندیشی سایر معانی: بی احتیاطی، عاقبت نیندیشی، اسراف
مال اندیش، عاقبت اندیش، صرفه جو، مشیتی، اینده نگر سایر معانی: در فکر آتیه، آینده نگر، دور اندیش، providential صرفه جو، خوشبخت
کم، ناچیز، صرفه جو، مضایقه کننده سایر معانی: بخشاینده (رجوع شود به: spare)، مقتصد، مختصر، ممسک، پس اندازکن
اسراف، ولخرجی، برباد دادن، تلف کردن سایر معانی: اسراف کردن، ولخرجی کردن، ضایع کردن، هدر دادن، حرام کردن، نفله کردن، هرزدادن
ضایعات، اتلاف، زائد، باطله، هرز دادن، حرام کردن، بیهوده تلف کردن، نیازمند کردن، بی نیرو و قوت کردن، از بین رفتن، ضایع کردن، ضعیف شدن، سیاه کردن، مصرف کردن سایر معانی: هدر دادن، تلف کردن، بر ...