بالابر واگن [حملونقل ریلی] دستگاهی برای بالا بردن واگن از روی خط
واژههای مصوب فرهنگستان
مسئول واگن، رئیس قطار سایر معانی: مسئول واگن، رئیس قطار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(به ویژه کوچگران غرب امریکا در قرن گذشته) کاروان دلیجان ها، کاروان گاری ها
گنجایش واگن، بار واگن
واگن مفصلی [حملونقل ریلی] واگنی متشکل از چند قسمت که بهوسیلۀ مفصل به هم متصل شده باشند
واگن پارسنگ [حملونقل ریلی] واگنی برای حمل و تخلیه و پخش مناسب پارسنگ بر روی بستر خط
سوگیری قافلهوار [آیندهپژوهی] گرایش به باوری غالب یا انجام کاری به دلیل وجود گرایش عمومی
واگن خودروبَر [حملونقل ریلی] واگن یک یا چندطبقه با مهاربندی ویژه برای حمل خودرو
[نفت] ارابه ی حمل جداره
گاری سرپوشیده (که مهاجران آمریکا با آن سفر می کردند)
واگن جرثقیلدار [حملونقل ریلی] واگنی که در یک سر آن جرثقیلی برای بارگیری و تخلیه نصب شده باشد
همت بلند دار (که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند)