خواجه، وزیر سایر معانی: (از ریشه ی فارسی) وزیر (vizir هم می نویسند)، وزیر فارسی است
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افتاب گردان، لبه پیش امده کلاه سایر معانی: رجوع شود به: visor، visor افتاب گردان
(نوعی سگ شکاری مجارستان) ویزلا
اشتراکی کردن سایر معانی: جمعی کردن، همگانی کردن، سوسیالیستی کردن
رجوع شود به: vernalize
رجوع شود به: objectify
[نساجی] سرپرست قسمت تشکیل دهانه ماشینهای بافندگی - ناظر تشکیل دهنه چله نخ تار
بصورت اسم در اوردن، دارای ماهیت کردن، ذاتی کردن
گذراساز [زبانشناسی] وندی که با پیوستن به فعل ناگذر، فعل گذرا میسازد |||متـ . متعدیساز
واژههای مصوب فرهنگستان
یعنی، بعبارت دیگر سایر معانی: به عبارت دیگر، مثلا، بهتر بگویم، namely : بعبارت دیگر [حقوق] یعنی، به معنی، برای مثال