[ریاضیات] رأس داخلی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رأس تنها [ریاضی] رأسی از یک گراف که بر هیچ یالی واقع نیست
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] رأس قبل از آخر
قله، نوک، راس، منتها درجه، ستیغ، حد اکثر، کاکل، کلاه نوک تیز، به قله رسیدن، تیز شدن، بصورت نوک تیز درامدن، به نقطه اوج رسیدن، نحیف شدن، دزدیدن سایر معانی: بیمار گونه شدن، رنجور شدن، پژمردن، ...
اوج، قله، نوک، اعلی درجه، ذروه، منتها درجه، منتهی سایر معانی: چکاد، شخ، اوج (اوگ)، تارک، سر، ستیغ، وابسته به سران دولت ها، - سران [عمران و معماری] اوج - ستیغ [ریاضیات] تارک، قله، اوج، رأس [خ ...
اوج، قله، سمتالراس، بالاترین نقطه آسمان سایر معانی: برین گاه، (از ریشه ی عربی: سمت)، بالاترین نقطه اسمان [عمران و معماری] سمت الراس - اوج [برق و الکترونیک] اوج، اوج آسمان [زمین شناسی] سمت ال ...