فراوان، زیاد سایر معانی: بسیار، خیلی، وافر، متنابه، (نویسنده و هنرمند) پر کار، پر اثر، پر بازده، (نوشته) دارای اطناب، پرگویانه، دراز و پراکنده، مفصل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اواره، گردنده، بی ربط، بی ترتیت سایر معانی: (نطق یا نگارش یا کتاب و غیره) پرانحراف، پراکنده، پر از گریززنی، گریزآمیز
پرگل سایر معانی: (پوشیده از گل یا تزیین شده با گل) گل دار، گل آذینی، گل و بته دار، دارای طرح گل دار، وابسته به گل، مانند گل، گلین، گلبو، گلسان، گلدیس، (سبک ادبی و هنری و سخنگویی و غیره) پر ا ...
پرحرف، وراج، یاوه گوی، زیاده سخن، زیاده سخن a gabby colleague یک همکار روده دراز
پر باد، متورم سایر معانی: آماسیده، آماس کرده، پف کرده، باد شده (یا کرده)، آماهیده، (قیمت و پول و ارقام) دچار تورم، تورمی، بیشبودی، دچار بیشبود، باد کرده، باد در استین انداخته، مغرور، بالابرد ...
طولانی، مفصل، طویل، دراز سایر معانی: مطول، خسته کننده، دیریاز، دیرپای [ریاضیات] طویل
سخن آرا، خوش زبان، وابسته به سخنرانی سایر معانی: وابسته به خطیبان و سخنوری
داراى سخن زائد
اطناب، پرگویی، روده درازی، دراز نویسی سایر معانی: دراز نویسی، اطناب، پرگویی، روده درازی [حقوق] اطناب یا درج مطالب زائد (در لایحه یا سند)
مکرر، تکراری سایر معانی: تکراری (به ویژه به طور ملالت آور)، بازانجامی، پی درپی، دمگیر
گزاف گویی، پرگویی، دراز نویسی، اطناب گویی سایر معانی: اطناب گویی، دراز نویسی، پرگویی، گزافگویی
پر لفظی، لفاظی