طغیانگر [علوم سیاسی و روابط بینالملل] کسی که طغیان میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
بازخیزگر سایر معانی: بازخیز، طالع، بازپیدا، احیا شونده، رستاخیزگر، نوباب، طغیان کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] گاز احیا شونده - رجوع شود به resurgent vapor.
نیازمند به توجه فوری، فوتی، پرهیاهو، پر سروصدا، دادزننده، نیازمندبرسیدگی فوری
خطر ناک، خطیر، خوفناک سایر معانی: سیجناک، پر مخاطره [فوتبال] خطرناک- پرخطر
وثیقه، بیعانه، صمیمانه، سنگین، دلگرم، جدی، با حرارت، مشتاق، مهم سایر معانی: جدی و ساعی، کوشا و صمیمی، دارای خلوص نیت و پشتکار، بی آلایش، صادقانه، مهم (در مقابل جزئی یا ناچیز)، پر اهمیت، نشان ...
تند، عجول، شتاب زده، دست پاچه، زود رس سایر معانی: عجولانه، شتاب آمیز، کرامند، بی فکرانه، باشتابزدگی، بلامقدمه، بی صبر، ناشکیبا، با آزردگی، از روی دلخوری، با تندی، زود خشم، زودرنج، آتشی مزاج ...
حتمی، الزام اور، دستوری، امری سایر معانی: آمرانه، فرمان گونه، تحکم آمیز، واجب، ضروری، بایسته، ناگزیر، ناچار، بایا، وایا، (دستور زبان) امری، ضرورت، بایستگی، دربایست، ناچاری، ناگزیری، لزوم، قا ...
مزاحم، مصر، مبرم، سمج، مصدع، عاجز کننده، سماجتامیز سایر معانی: پافشار
سیر نشدنی، سیرنشده سایر معانی: سیرنشدنی (یا نکردنی)، سیری ناپذیر، ناسیرا، دله، دچار جوع دایم، ارضا نشدنی (یا نکردنی)
سخت، قوی، غیر قابل مقاومت سایر معانی: مقاومت ناپذیر، پدافند نکردنی، وسوسه انگیز، خواستنی
خطر ناک سایر معانی: خطرناک