انحراف، برگشتگی، برگردانی، سوء تعبیر، قلب عبارت، معکوس کردن، بالعکس کردن سایر معانی: وارون کردن، وارونه کردن، قلب کردن، پس و پیش کردن، واژگون کردن، نگون کردن، نگونسار کردن، برگرداندن، دمرو ک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غوغا، اشوب، جنجال، التهاب، شلوغ، همهمه، هندل، هنگامه، جنجال راه انداختن سایر معانی: هیاهو، آشوب، آشفتگی، شورش، مهلکه، غائله، شوریدگی، هیجان، آسیمگی، پریشانی، شلوه، اغتشاش کردن
بهبود یا حرکت روبهرشد در وضعیت اقتصادی یا زندگی افراد [اقتصاد]
واژههای مصوب فرهنگستان