اعتراض پذیر سایر معانی: ایراد پذیر، قابل ایراد، قابل اعتراض، واخواست پذیر، اعترا پذیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فضول، نخود هر آش، مداخله گر، (قدیمی) کشتی که به طور غیرقانونی در ناحیه مورد امتیاز یک شرکت کشتی رانی کار می کند، هر کاسب غیرقانونی، سوداگر غیر مجاز، کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ...
ذخیره، یدک، عوضی، لاغر، نازک، یدکی، نحیف، کم حرف، بخشیدن، چشم پوشیدن از، دریغ داشتن، برای یدکی نگاه داشتن، در ذخیره نگاه داشتن سایر معانی: فرو گذار کردن، فروگذاشتن، قصور کردن، کوتاهی کردن، غ ...
غیر قابل قبول، نپذیرفتنی [ریاضیات] ناپذیرفتنی، غیر قابل قبول
ناخوش آیند، ناخواسته سایر معانی: ناخوش ایند