مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وظیفه ایشان است بکنند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خنثی، پوچ، بیهوده، عاری از فایده، عاطل، بی اثر، بی فایده، باطل، عبی سایر معانی: عبث، بی حاصل، بی ثمر، بادرم، هرز، یاب، لغو، بی نتیجه، با بی عرضگی، ناشیانه، عبک
بی معنی، بیهوده، بی جا سایر معانی: بی فایده، بی نتیجه، احمقانه
[فوتبال] غیرقابل استفاده