ناهنجار، نا زیبا سایر معانی: بی ظرافت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی معنی، چرند، نا مربوط، نادان، ناجور، بی عرضه، بی منطق سایر معانی: نالایق، ناکارا، بی مورد، نامناسب، به دردنخور، نا شایسته
نادانی، بی عرضگی سایر معانی: بی لیاقتی، ناکارایی
(امریکا - خودمانی - زن) دارای بقچه بندی خوب، کمی چاق ولی خوش هیکل
سفت، شق، پر مایه، چوب شده سایر معانی: سخت، خمش ناپذیر، سخته، سخت جنب، کند، گیردار، (طناب یا زه یا عضله و غیره) کشیده، تنگ، (عضله) کوفته، گرفته، ضرب دیده، دارای درد عضله (در اثر کار یا سرما و ...