غایب، پنهان، مخفی، پنهانی، مستور، مکنون سایر معانی: نهان، اسم مفعول فعل: hide، نهفته، پوشیده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پنهان، نا پیدا، نهفته، پوشیده، مکنون، در حال کمون سایر معانی: بالقوه، موجود (ولی ناآشکار)، (بیماری و غیره) در کمون، (زیست شناسی) خفته، نهان، (روان شناسی) نهفته، ناخودآگاه [مهندسی گاز] نهانی ...
کشف نشده، نایافته سایر معانی: ناشناخته، مخفیانه
حجاب دار، روبند زده، روگرفته، پوشیده، مستور، نهان، مبهم، در لفافه