بیهوشی، بی حسی، بی عاطفگی، غیر محسوسی سایر معانی: بیهوشی، بیحسی، بی عاطفگی، غیر محسوسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراموشکاری، چشم پوشی
توقف، غش، متوقف شدن، همبرش، سنکوپ، حذف هجا سایر معانی: (واژه) واکبری، حذف حرف صدادار (مثلا در تلفظ واژه gloucester)، بیهوشی [سینما] شیوه ضدضرب - ضدضرب / سکته