میزان کردن (موتور و غیره)، کوک کردن (ساز موسیقی)، میزانسازی، تنظیم، سازمند سازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(verb transitive) هم اهنگ کردن، هم کوک کردن، (مج) وفق دادن، مناسبت، موافق
بخت بد، بدبختی
[برق و الکترونیک] تغییر تنظیم تغییر القا کنایی یا ظرفیت یک مدار تنظیم شده به گونه ای که بسامد تشدید آن متفاوت از بسامد سیگنال دریافتی باشد.
[برق و الکترونیک] میزان کننده دو زائده ای
[برق و الکترونیک] مدار تنظیم شده مضاعف
[برق و الکترونیک] آشکار ساز دو تنظیمی نوعی ممیز ( اف ام ) که ترانسفورمر خروجی محدود ساز آن دارای دو ثانویه است که یکی بالاتر از بسامد سکون ( حامل ) و دیگری به همان اندازه پایین تر از آن تنظی ...
[برق و الکترونیک] نوسان ساز تنظیم - الکتریکی نوسان سازی که بسامد آن را مقدار ولتاژ، جریان، یا توان تعیین می کند. تنظیم الکتریکی شامل تنظیم الکترونیکی، تنظیم گرمایی با تحریک الکترونیکی، تنظیم ...
(امریکا ـ بازرگانی) پانصد شرکت امریکایی که از نظر میزان فروش در صدر قرار دارند
رجوع شود به: adventurer، adventurer نجیب زاده حادثه جو
خوشبختی، بخت خوب، بخت مساعد
[ریاضیات] هم کوک، کوک، هم ساز