چخماق، چکش، پتک، استخوان چکشی، میخ زننده، خوراک رایگان، چکش زدن، سخت کوشیدن، پتک زدن، کوبیدن، ضربت زدن سایر معانی: (چندین بار) با چکش زدن، چکش کاری کردن، کوبیدن (باچکش)، با چکش ساختن یا محکم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی