پیشگامانه، مراسم پی ریزی و آغاز ساختمان، وابسته به این مراسم، جلو دار، وابسته به این مراسم پیشگام، جلو دار پیشگامانه amirkabir's groundbreaking efforts اقدامات پیشگامانهی امیرکبیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خود ارا، خود ارا، تر و تمیز، وفادار، قابل اعتماد، سرحال، شیک، از حرکت بازداشتن، دویدن سایر معانی: مخفف: (trigonometric(al، (انگلیس - قدیمی)، آراسته، درست، بی عیب، دقیق، مو به مو، (محلی - برا ...