دام، اسباب، نیرنگ، گیر، دریچه، تله، در تله اندازی، محوطه کوچک، شکماف، فریب دهان، نردبان قابل حمل، زانویی مستراح و غیره تله، در تله انداختن، بدام انداختن سایر معانی: پهند، پا دام، گل دام، لات ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] نظر سنجی جهت دار تله
[زمین شناسی] تله، محبوس شدن
[عمران و معماری] لوله هواگیر
رجوع شود به: traipse، زن شلخته، زن پچل
طناب بند بازی سایر معانی: (در سیرک و غیره) تاب، طناب (که روی آن راه می روند و غیره)، بند یالانچی، ذوزنقه [سینما] بندباز
به شکل ذوزنقه ی ناموزون
[زمین شناسی] توزیع ذوزنقه ای [آمار] توزیع ذوزنقه ای
قاعده ذوزنقه ای [عمران و معماری] مقطع ذوزنقه ای [زمین شناسی] قاعده ذوزنقه ای [ریاضیات] قاعده ی ذوزنقه ای [آمار] قاعده ذوزنقه ای
[ریاضیات] راهگاه با مقطع ذوزنقه ای، راهگاه ذوزنقه ای
[عمران و معماری] مقطع ذوزنقه ای
[زمین شناسی] بند کنترل زهاب