حامل، وسیله نقلیه، حمل و نقل، بارکش، ترابری، ترابری کردن، نقل و انتقال دادن، بردن، حمل کردن، از جا در رفتن، از خود بیخود شدن سایر معانی: ترا بردن، ترابرد کردن، باربری کردن، حمل و نقل کردن، ا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] ترکیب شیوه حمل
وسیله بارکشی یاحمل ونقل
محیط انتقالی [زیستشناسی - میکربشناسی] محیطی برای زنده نگه داشتن باکتریهای بیماریزا و اجتناب از رشد سایر آلودهکنندهها در حین انتقال از بیمار به آزمایشگاه ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] مدل حمل و نقل
[شیمی] عدد انتقال
[عمران و معماری] پدیده انتقال
[عمران و معماری] برنامه ریزی حمل و نقل - طراحی حمل و نقل
[برق و الکترونیک] پروتکل حمل
غذاخوری بینراهی [گردشگری و جهانگردی] محلی برای عرضۀ غذا به رانندگان ماشینهای سنگین|||متـ . رستوران بینراهی
[برق و الکترونیک] نقطه دستیابی خدمات حمل
[برق و الکترونیک] کاربر خدمات حمل