تغییر شکل دادن، نسخ کردن سایر معانی: (کاملا) دگرگون کردن، عجیب و غریب کردن، نس کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عملی که درطی آن تصویر درونداد به تصویر دیگری در برونداد بدل میشود [مهندسی نقشهبرداری]
واژههای مصوب فرهنگستان
تبدیل خطی بهصورت f(z) = az +b [ریاضی]
← همخطی [ریاضی]
عملگری خطی بر فضای هیلبرت که الحاقی آن برابر با وارون آن است [ریاضی]
نوعی دستور صوری و نحوبنیان که در آن برای اشتقاق جمله از قاعدههای ساخت گروهی و قاعدههای گشتاری استفاده میشود|||متـ . دستور گشتاری [زبانشناسی] ...
مبدلی برای تبدیل برق ورودی به تراز ولتاژ و جریان قابلاستفاده در یک چرخه کاری معین [مهندسی جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب]
فرمولدار [ریاضی]
چرخهای که در آن مراحل تغییر در نوآوریهای اجتماعی گذشته و حال و آینده بیان میشود [آیندهپژوهی]