آرامش، آسودگی، صفا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توافق، پیمان، موافقت، قرار، مطابقت، مقاوله نامه، یکجوری، سر یکی کردن سایر معانی: همدلی، سازش، سازگاری، هماهنگی، همگامی، همسازی، (در مورد ملت ها و غیره) روابط حسنه، رابطه ی دوستانه، همزیستی ( ...
اسودگی خاطر
روح، ارامش، متانت، صفاء سایر معانی: صفا
ارامش، سکون سایر معانی: آرامش، آسودگی، صفا، سکوت