سوارهرو [حملونقل درونشهری - جادهای] بخشی از راه که برای حرکت وسایل نقلیه در نظر گرفته میشود بهاستثنای شانهها ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] معبر - شوسه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفر، عمل پیمودن، عمل طی کردن، متحرک، سیار [ریاضیات] پیمودن، پیمایش
[نفت] استوانه ی متحرک
[نفت] ضربه گیر جعبه قرقره ی متحرک
[برق و الکترونیک] آشکار ساز عبوری پروب RF نصب شده روی قسمت شیار دار موجبر که همراه با آشکار ساز، می تواند نسبتهای موج ایستاده را اندازه بگیرد .
بورس تحصیلی شامل هزینه مسافرت وتحقیقات در خارج ازمحل خود
[نساجی] قفسه با جای بوبین رزرو متحرک ( که بوبین هی رزرو جای بوبینهای خالی را می گیرند )
فروشنده سیار سایر معانی: فروشنده ی سیار (به ویژه از شهر به شهر)
[عمران و معماری] جرثقیل برجی سیار
[برق و الکترونیک] لامپ تقویت کننده موج عبوری لامپ موج عبوری طراحی شده به عنوان تقویت کننده که می تواند توان خروجی پالسی در بسامدهای ریز موج پایین تر، بیش از 200 w تولید کند و می تواند به گون ...
[برق و الکترونیک] مدوله کننده نور موج - عبوری خط انتقال دو رسانایی که در آن مقداری از دی الکتریکی . ماده الکترواپتیکی است که می تواند باریکه لیزر را مدوله کند. ضریب شکست این ماده و در نتیجه ...