چین میانبرگهای [زمینشناسی] چینی فرعی که تنها در چند لایه سنگی در ظاهر چیننخورده دیده میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
روانشناسى : درون دوکى
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چندشکلی تکنوکلئوتیدی درونژنی [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] یک چندشکلی تکنوکلئوتیدی که در درون ژن واقع شده باشد|||اختـ . چندتک درونژنی in ...
چندتک درونژنی [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← چندشکلی تکنوکلئوتیدی درونژنی
فاصله تامینى ساختمانها از یکدیگر، (از نظر انفجار بمب یا گلوله توپخانه)
واقع در حدودمنطق، منطقی
درونمولکولی [مهندسی بسپار] ویژگی پدیده یا فرایندی که شامل انتقال یا برهمکنش بخشهای مختلف یک واحد مولکولی باشد
نیروی درونمولکولی [فیزیک] نیرویی ربایشی که اتمها در درون هر مولکول بر یکدیگر وارد میکنند
درون ماهیچهای سایر معانی: (پزشکی - واقع در یا تزریق شده به درون عضله) درون ماهیچه ای، داخل عضلانی
دروننِت [رایانه و فنّاوری اطلاعات] شبکهای که خدمات مشابه خدمات اینترنت را در داخل یک سازمان فراهم میکند و ممکن است به اینترنت نیز متصل باشد ...
فعل ناگذر، فعل لازم [زبانشناسی] ← ناگذر
زمینلرزۀ درونصفحهای [ژئوفیزیک] زمینلرزهای که در درون یک صفحۀ سنگکرهای، با فاصلۀ بسیار از مرز صفحه، روی میدهد ...