[سینما] جلوه انتقالی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عامل تراگذر [اعتیاد] هر عاملی که گذار از لغزش به بازگشت را تسهیل کند
واژههای مصوب فرهنگستان
دولت انتقالی [علوم سیاسی و روابط بینالملل] دولتی که معمولا پس از جنگ داخلی تا تشکیل دولت منتخب مردم مأمور ادارۀ امور کشور میشود ...
[عمران و معماری] پروفیل واسط [زمین شناسی] نیمرخ واسط
[دندانپزشکی] اصطلاحا به دندانهای پرمولرها بدلیل آنکه واسطه بین مولرها و کانینها هستند گفته می شود
[عمران و معماری] نوع رابط - نوع واسط
[آب و خاک] موج انتقالی
گذرا [زبانشناسی] فعلی که مفعول بیواسطه میپذیرد |||متـ . متعدی||| فعل گذرا، فعل متعدی transitive verb
رابطه مجازی، رابطه غیر مستقیم، انتقالی، متغیر، متعدی، تراگذر سایر معانی: (دستور زبان) متعدی، کنان، (ریاضی) تراگذار، ترایا، انتقال پذیر، گذشت پذیر، (نادر) رجوع شود به: transitional [ریاضیات] ...
[ریاضیات] بستار متعدی
گذرایی [زبانشناسی] مقولهای دستوری مبتنی بر رابطۀ فعل گذرا و عناصر وابسته به آن در جمله
[ریاضیات] تعدی نامساوی ها