[کامپیوتر] دستور کنترل ؛حکم کنترل ؛ جمله کنترلی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انباره کنترل
سطح فرمان [حملونقل هوایی] هریک از سطوح متحرکی که نزدیک لبههای سطوح اصلی هواپیما لولا شده است و با تغییر زاویه، وضعیت هواپیما را در پرواز تغییر میدهد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
سطح معیار [هوافضا] سطح اطراف یک حجم معیار
صفحک فرمان [حملونقل هوایی] صفحکی متحرک بر روی لبۀ فرار سطوح اولیه شامل شهپر و سکان افقی و سکان عمودی که فرمان اولیۀ خلبان برای حرکت این سطوح به آن وارد میشود ...
جدول فرمان [حملونقل ریلی] جدولی شامل مشخصات سامانۀ علامتدهی که فرمان علائم را بهتفصیل برای هریک از اجزای آن معین میکند ...
[برق و الکترونیک] ترانسفورمر کنتر ل نوعس سنکرو که سیگنال خروجی روتورآن تابعی از موقعیت محور و ورودی الکتریکی استاتور است .
واحد کنترل [کامپیوتر] واحد کنترل [برق و الکترونیک] واحد کنترل [ریاضیات] واحد کنترل
[عمران و معماری] حجم مشخصه - حجم معیار
[عمران و معماری] سد تنظیم
چرخ فرمان [حملونقل هوایی] فرمانی دستی در اتاقک خلبان که با آن میتوان سکان افقی و شهپرها را حرکت داد و هواپیما را هدایت کرد
[برق و الکترونیک] سیم پیچ کنترل سیم پیچی در تقویت کننده مغناطیسی یا ولکنشگری سیر شدگی که با اعمال نیروهای محرکه مغناطیسی، هسته را کنترل می کند .