شتاب مرکزگرا [فیزیک] مؤلفۀ شعاعی رو به مرکز شتاب ذرهای که در مسیر دایرهای حرکت میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
نیروی مرکزگرا [فیزیک] نیروی لازم برای نگهداشتن حرکت جسم بر روی مسیر دایرهای
[عمران و معماری] تلمبه جاذب مرکز [زمین شناسی] تلمبه جاذب مرکز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] مرکز ملی اطلاعات جغرافیایی پرتقال (cnig)
[زمین شناسی] مرکزگرا صفت: به چینه ها و ساختارهایی گویند که به سمت یک مرکز رایج، شیبدار شده و فرو می روند. متضاد: هم سویه quaquaversal. مقایسه شود با: periclinal (زمین شناسی) انتهای چین/ حاشی ...
[زمین شناسی] چین مرکزگرا
مکان مرکزوار [ژئوفیزیک] مکان بهینۀ چشمۀ نقطهای برای گشتاور آزادشده در هر زمینلرزه
[ریاضیات] مرکز وار مثلث، مرکز ثقل مثلث
[عمران و معماری] مرکز هندسی مقطع
[کامپیوتر] رابط موازی .
[برق و الکترونیک] درگاه موازی سنترونیکس واسط استاندارد پذیرفته شده در صنعت برای اتصال کامپیوترهای شخصی به چاپگرها.
(زیست شناسی - در اکثر یاخته های حیوانی) سانتروزوم، میانتن (بخش مرکزی یاخته که متشکل است از یک سانتریول و یک سانتروسفر)