[ریاضیات] وظایف اداری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] هزینه های اداری
[ریاضیات] سلسله مراتب اداری
[حقوق] حقوق اداری، مقررات اداری
پادمان اداری [مهندسی مخابرات] انواع روشهای حفاظتی طراحیشده برای پاسداری از محرمانگی و صحت و دسترسپذیری دادهها
واژههای مصوب فرهنگستان
مدیر، سرپرست، مدیر تصفیه، رییس، فرمدار، وصی و مجری سایر معانی: (حقوق) مدیر و مباشر امور و اموال شخص دیگر، امین ترکه، کارتراز، قیم، متولی، اداره کننده، مجری، رئیس [کامپیوتر] مدیر- نام حسابی ک ...
مدیریت سایر معانی: ریاست، مدیریت تصفیه، نظارت، وصایت
[عمران و معماری] تنش مجاز
[برق و الکترونیک] کنترل پذیرش
تغذیۀ نوجوانان [تغذیه] تغذیهای با هدف جلوگیری از بیماری و ارتقای سلامت و رشد و بالندگی مطلوب در نوجوانان
سامانۀ پیشرفتۀ اطلاعرسانی سفر [حملونقل درونشهری - جادهای] سامانهای که برای مسافران و برنامهریزان سامانههای حملونقل، اطلاعات مورد نیاز را، از ا ...
مهارافزار پیشرفته [حملونقل درونشهری - جادهای] سامانهای که امکان واپایش و هدایت خودکار وسیلۀ نقلیه را بدون نیاز به دخالت راننده امکانپذیر میسازد و قادر است ...