متقابلا عمل کردن، فعل و انفعال کردن، بر هم کنش داشتن (یا کردن)، تاثیر متقابل کردن، هم کنش کردن، متقابلا اثر کردن، فعل و انفعال داخلی داشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تلفن، دورگو، تلفن کردن، تلفن زدن سایر معانی: تلفن زدن (یا کردن) [برق و الکترونیک] تلفن