ارایش، ضروری، مستراح، میز ارایش، بزک، توالت سایر معانی: آرایش (به ویژه آرایش مو)، جایی، مبال، شستشو و ضدعفونی سازی زخم و غیره، زخم بندی، پانسمان، زخم تیمار، برای مستراح، (مهجور) میز توالت (ا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آموزش استفاده از توالت، آموزش خودداری و روش مستراح رفتن به کودک، از قنداق (یا کهنه) درآوردن
گرمابه، حمام سایر معانی: مستراح
ادوکلن، آبگونه ی معطر (eau de cologne هم می گویند)، شهر کلن (در باختر آلمان)
خرد کردن، خراب کردن، ویران کردن سایر معانی: (ساختمان و غیره) خراب کردن، منهدم کردن، درهم کوبیدن، واریزاندن، (مجازی) نابود کردن، بلعیدن [مهندسی گاز] ویران کردن، ازمیان برداشتن ...
میز ارایش، میز اینه دار وکشودار سایر معانی: میزتوالت، میز اینه دار وکشودار میزارایش
مستراح، مستراح عمومی، ابریز سایر معانی: مستراح عمومی (به ویژه در سربازخانه ها و مدارس و غیره)، آبریزگاه همگانی