ترسیم با نقطه، منقوط کردن، لکه دار کردن سایر معانی: (نقاشی یا حکاکی یا ترسیم و غیره) نقطه چین کردن، خال مخالی کردن، با نقطه پوشاندن، هنر نقطه چینی (یا نقطه آرایی)، با نقطه سایه زدن یانقشی ای ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خال خال سایر معانی: نقطه دار، منقوط، نقطه نقطه ای [ریاضیات] نقطه چین
بریدن، قلم زدن، نقش کردن، منقوش کردن، حکاکی کردن، کندهکاری کردن در، گراور کردن سایر معانی: حک کردن، کنده کاری کردن، گودنگاری کردن، کندن (روی چیزی)، (عمیقا) تحت تاثیر قرار دادن، (در خاطره و غ ...
خمر، حرص زدن، سر کشیدن، بلعیدن، حریصانه خوردن سایر معانی: زیاده نوشیدن، (نادر) زیاده روی کردن (در نوشیدن)، قلپ قلپ نوشیدن، لاجرعه خوردن، گساریدن
احمق، معتاد به مشروبات، مشروب خوارافراطی، احمق کردن، مست کردن سایر معانی: همیشه مست، دایم الخمر، مست لایعقل، میخواره، ساده لوح [برق و الکترونیک] small- outine transistor-ترانزیستور با پایه ه ...
خال دار سایر معانی: لکه دار، لک دار
(عامیانه) 1- باک را پر کردن 2- میگساری کردن