عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، فعل، کار، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری، عمل کردن، کار کردن، زحمت کشیدن سایر معانی: رنجبری، عمل، حرفه، پیشه، ا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رنگ حاصل از اختلاط رنگدانه یا پوشرنگ سفید با رنگدانهها یا پوشرنگهای غیرسفید؛ رنگ بهدستآمده روشنتر و ناخالصتر از رنگ اولیه است|||مت ...
واژههای مصوب فرهنگستان
آمیختن مواد رنگی با پوشرنگ برای انطباق نهایی رنگ پوشرنگ با رنگ مورد نظر [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ]
معیاری برای تعیین میزان رنگبخشی یک واحد از رنگبخش [شیمی]
معیاری برای تعیین میزان رنگبخشی یک واحد از رنگبخش [مهندسی بسپار - علوم و فنّاورى رنگ]
رنگدانۀ رنگدار آسیاشده در محیط سازگار با محملهای پوشرنگ که به مقدار نسبتا کم به پوشرنگِ ازپیشآماده افزوده میشود تا رنگ آن را تغییر دهد [مهندسی بسپار ...